ماساژور دستی بدن تن زیب مدل هشت پا

 بعد از یه  روز سخت دیگه ، ماساژور هشت پا را برداشت و روی گردن و شونه هاش گذاشت. با هر حرکت آروم  این ماساژور روی پوستش، درد و تنش‌های عضلانی به‌تدریج از بین می‌رفتند. انگار هشت پای کوچک ماساژور با چرخش‌های آرام و نرم خود، تمام خستگی روزانه‌اش را می‌شست. بعد از چند دقیقه، احساس سبکی و آرامش بیشتری داشت وتونست خوب بخوابه وخواب عجیبی دید.

توی اعماق اقیانوس معلق بود و انگار سنگینی چیزی بهش اجازه نمیداد تا روی سطح آب بیاد ، یهویی یه سایه عظیم رو پشت سرش حس کرد، برگشت دید یه هشت پای غول پیکر زل زده بهش و بازوهای بزرگش خیلی آروم اطراف اون پیکر عظیم الجثش به حالت مواج تکون میخوردن ، اما نکته عجیب این بود که اصلا نترسیده بود و خیره مونده بود به زیبایی و عظمت این موجود ، حتی وقتی اختاپوس بازوهاشو به سمتش حرکت داد و اونارو دور بدنش حلقه کرد باز هم نترسیده بود هرچقدر فشار بیشتر میشد احساس سبکی هم بیشتر میشد تاجایی که چشماشو بست و کاملا خوشو در آغوش اون هشت پای بزرگ رها کرد ، اینکه چقدر تو اون شرایط بود یادش نمونده بود، اما چشاشو که باز کرد دید روی سطح آب شناوره و هیچ دردی رو حس نمیکنه .